loading...
مجله مکران
دستگاه دفع حشرات و موش ریدکس پلاس
دستگاه دفع حشرات و موش
آیا از حشرات و حیوانات موذی اطرافتان خسته شده اید؟؟
انبار آشپزخانه و درو دیوارهای اتاقهای خانه تان لانه و جولانگاه موجودات موذی شده؟
آیا میخواهید برای همیشه خانه ای پاک از این موجودات داشته باشید؟
دستگاه جدید ریدکس پلاس را به شما معرفی می کنیم که در عرصه نبرد با موجودات موزی از قبیل سوسک، موش، پشه و ... انقلابی به پا کرده است. کافیست آنرا به پریز برق بزنید تا با ارسال پالس های دیجیتال در شبکه سیم کشی ساختمان همه موجودات موزی را فراری دهد.
عملکرد این دستگاه فوق العاده ساده بوده و فقط کافیست دستگاه را به پریز برق وصل کرده و بدون هیچ خطر و آثار سوء جانبی برای همیشه از شر موش، سوسک، پشه، مورچه و عنکبوت در منزل خود راحت شوید.

روش خرید : برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول مورد نظر را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.
قیمت فقط : 29,000تومانخرید پستی دستگاه دفع حشرات و موش
mortza بازدید : 29 سه شنبه 03 تیر 1393 نظرات (0)

 

سر پستم رسیدم خوابم آمد — محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی — کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور — جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

 


 

از آن روزی که سربازی به پا شد—ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد
بسوزد آن که سر بازی به پا کرد—تمام دخـــتران را چشم به راه کرد

 


 

بسوزد آنکه سربازی بنا کرد                    تو را از من مرا از تو جدا کرد

گروهبانان مرا بیچاره کردند                    لـــ ـباس  شخصی ام را پاره کردند

به خط کردند تراشیدند سرم را                 لباس آش خوری کردند تنم را

 

 


 

هر روز تنگ غروب تو سربازی

صفا داره لب مرز تیر اندازی

تا چهل چراغ پادگان روشن میشه

سر دیگ عدسی غوغا میشه

توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس

بخورم ، نخورم گرسنه می مونم

قدر آش ننم رو حالا می دونم

 


سر پستم رسیدم خوابم آمد — محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی — کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور — جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

 


 

به صف کردند تراشیدند سرم را
لباس ارتشی کردند تنم را

الهی خیر نبینی سر گروهبان
که امشب کردی تو مرا نگهبان

 


 

غضنفر سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه: ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم! …

 


 

به سربازی روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است

 


 

به عضنفر میگن چرا میری سربازی؟ میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش

 


 

پدرم گفت که در دوره ی سربازی و دوری ز پدر،

مادر و آدم شدن و ساچمه پلو خوردن بسیار، شود هر پسر بی هنری مرد

و دگر لوس و ننر بودن انسان بشود در



 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
ابزار وبلاگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 145
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 47
  • بازدید امروز : 89
  • باردید دیروز : 313
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 89
  • بازدید ماه : 1,300
  • بازدید سال : 4,588
  • بازدید کلی : 23,836